گوشه ای از صفحات صبحگاهی

 « نوشتن » انتخاب است. در هر انتخابی هم شکلی از جدایی و طرد شدگی وجود دارد.ما انتخاب می کنیم که بنویسم. پس کمتر حرف می زنیم  و از گفتگو فاصله می گیرم . 

 این عبارت تحت تاثیر یادداشتی که به تازگی مطالعه کرده ام نوشته شده. به نظرم هیچ یادداشت و کتابی نمی تواند جهانشمولی  حقیقی را به خواننده نشان بدهد.هر جمله و هر قصه ای ساخته ی انسانی ست که خودش در چهارچوب زندگی خودش گیر افتاده.هر چند بعضی از نویسنده ها به خصوص آنهایی که متمایل به فلسفه هستند زور می زنند معنای گسترده تری از واژه ها و «جهان افکار» ارائه دهند .اما همان ها هم همچنان در چهارچوب پنج حس خودشانند.گاهی سردشان است گاهی گرمشان.به قول قدیمی ها با یک غوره سردیشان می شود و با یک مویز گرمی.

و شوخی...

شوخی  کردن هم نوعی اعلام عجز است به دستیابی و  توصیف جهانشمولی. از این جهت است که تازگی ها  محتوای منتشر شده توسط هیچ نویسنده ای را جدی جدی نمی گیرم.چون در نهایت بر طبل شوخی کوبیده شده است و نویسنده خودش مشغول چشیدن و  مزه مزه کردن توت فرنگی های داخل بشقاب خودش شده است.