«به چشم های این مردم نگاه کن،همه مرده اند»
«عباس معروفی»
+این عبارت زمانی از دهان یکی ازشخصیت های داستان سال بلوا خارج میشود که« دار» ی را در شهر برپا و مردم شهر را به زور وادار به نظاره کرده اند.چه کسی را میخواهند به دار بکشند؟ به چه جرمی؟
++جایی خواندم :هرکس که بخواهد تسلط و قدرت خودش را بر جمعی اعمال کند،دست به تفرقه افکنی و سخن چینی می زند.سخن چینی، امید را از چشم مردم آن سرزمین میرباید.امید که از بین برود ،همه ی نگاه ها،میمیرند.
دره ی شاپرکها یکی از پرخاطره ترین فیلم های سینمایی دوران کودکی و نوجوانیَم به نویسندگی و کارگردانیِ فریال بهزاد بود.شخصیت اصلی فیلم، پسری بود به نام «خورشید» که به جنگ با تاریکی و کوه سیاه تفرقه رفت.توی این فیلم «ترمه» دختر چشم و ابرو سیاهِ بافنده از شب تا صبح بیداری کشید و یک خورشید طلایی بافت.خورشید طلایی،هنر دستان کوچک ترمه، باعث نابودی کوه تفرقه و ظلمت شد.فیلم دره ی شاپرکها،هنر را به بهترین شکل و به«لطف کودکانه ی اعجاز» * در خاطر من زنده نگه داشت. این روزها موقع بافتن، قسمتی از ترانه ی دره شاپرکها با موسیقی دلچسبش به زبانم می آید:«بباف بباف ترمه جون،بباف بباف ترمه جون».
+یه گوشه ی طاقچه رو هم به فیلمام اختصاص دادم.