از سفر گذشته یه خشمی توی قلبم مونده که فقط دنبال آدم مناسبش می گردم تا این خشم فرو خورده رو آوار کنم سرش. یه خشم از جمله های نگفته سنگین. از تمام گفتگوهای تلفنی که اون پیر سگ مثل جادوگر سیاهی می خواست دوده و خاک بنشونه روی روح و روان من، از تحقیر اقوامم و بچه مو و خودم گرفته تا وقتی توله سگ ش رو می خواست لای گیس بریده ی خودش بخوابونه. اسم جدیدت مبارک پیرسگ گیس بریده!

هر لحظه تهمت ها و زخم زبونات یادم میاد، امیدوارم تا دم آخر بدنت توی این شرایطی که منو توش قرار دادی، قرار بگیره. 

من که می دونم به خاطر دو روز تعطیلی که خودت و توله سگات می خواین دور هم جمع بشین آخرش یه شری توی زندگیم به پا می کنی. دو روی ریا کار که آتیش به پا می کنی و بعدش ختم یا زهرا برمی داری. جدت به کمرت بزنه، ریا کار فریب کار. شیاد. 

تنها راهی که برام باقی گذاشتن اینه که کمتر ملاقاتشون کنم. کسایی که خوبی رو با توهین و نیش زبون جواب میدن. شادی رو با وقاحت خودشون برابر می دونن و رو به قبله اشتباه می ایستن برای نماز خوندن و چادر سر می کنن و دیگران رو جهنمی و خراب فرض می کنن. کی دنیا از شر اینا پاک میشه. هر قدمی که بر می دارن با ریا و خودنمایی آمیخته ست. مرده پرست و دنیا طلبی آشکار دارن و به راحتی برای تهمت ها و سرکشی هاشون توی خونه و زندگی دیگران دلیل می تراشند. هر چی می خوای باشی، باش. جز این دسته نباش، رفیق! 

فکر می کنم هر چقدر بیان توی تصوراتم و من نسبت به وجود این افکار مقاومت از خودم نشون بدم بدتره. فکر می کنم نباید اضطراب و نگرانی داشته باشم که چرا سخیف بازیایی که درمیارن روی روح و روانم تاثیر میذاره. من که مسول سخیف بازی و رفتار و شخصیت یه عده نیستم که. این که میشینن دور هم عیب دیگران رو جار میزنن و هر کسی که از این کار خوشش نمیاد رو پاشو می کشن وسط... 

همین تنگ نظری و فضولی و خبر کشی کردناشونه که می ترسم ازشون. از شر و گرفتاریایی که ممکنه به بار بیارن. از شر همین چیزاس که پناه میارم به خدا و ازش می خوام تنها رهام نکنه. 

دیشب حتی به بچه خودشم رحم نکرد!  یه همچین آدمی چطور می تونه مورد اعتماد باشه؟ خدایا از شرش به تو پناه میارم لطفا یه کاری بکن در امان باشم و سالم.