روز نوشت

همین الان از طراحی یک جلد طلاکوب برای دیوان اشعار عالیجناب «خاقانی شروانی » فارغ شدم.دوست دارم هر روز از عمرم که می گذرد، قطره ای از بیکرانگی دریای ژرف  سخن پروری را در گوشه ای از جانم ذخیره کنم.چون بر این باورم که آدمیزاد با جانش و هر آنچه درون آن ذخیره کرده است می تواند به سلامتی وارد بهشت بشود.

جلد دیوان، طراحی و با ورق طلا کوب چاپ شد.صفحه های  تمام گلاسه ی رنگیِ به هم دوخته شده و بدرقه ی چسبیده شده را از طرفِ عطف گرفتم توی دست هایم .چشمهایم را بستم و از شاعر، دستمزدم را طلب کردم .این رباعی را برایم خواند:


«صد باره وجود را فرو ریخته‌اند

تا همچو تو صورتی برانگیخته‌اند

سبحان الله ز فرق سر تا قدمت

در قالب آرزوی ما ریخته‌اند»


+آخ! آخ!

احساس گرما دارم توی سرم،بچه ها!

به نظرتون صورتم سرخ نشده؟

میشه لطفا یه آینه بدین! 

جناب خاقانی عزیز! می خواین شما کلا این طراحی و چاپ و جلد سازی رو میهمان ما باشید. « همه یه صلوات بلند بفرستین»!

جمله برگزیده «۱»


The writer puts flash on the skeleton of his outline.the reader removes the flash to see the skeleton underneath.


عبارت دارد می گوید:«نویسنده گوشت را روی اسکلت طرح کلی خود قرار می دهد. خواننده گوشت را برمی دارد تا اسکلت زیر آن را ببیند.»


+یکی از نکاتی که  این عبارت یادم داد، این بود:

 ما با دو نوع از مهارت روبرو هستیم.مهارت نویسندگی و مهارت خوانندگی.هیچ کدام هم نمی توانند ضعف خودشان را به گردن یکدیگر بیندازند.با توجه و ذکر این موضوع که هیچ کسی نمی تواند «حق نوشتن » را از کسی سلب کند و همین طور «حق خواندن»را!!


++پس بیایید با همدیگر برویم و تا مغز استخوان بنویسیم و بخوانیم ،خوانندگان و نویسندگان جوانم!

 

پست یادگاری

بچه های ساکن اصفهان!

فردا  نمایشگاه «شهر دُخت» واقع در پل شهرستان بازدید عموم داره و ما به خاطر رشته ی دخترک توی نمایشگاه، خانوادگی حضور داریم.

اکثر هنرستان های دخترانه ی شهر توی این نمایشگاه غرفه داری می کنن.  غرفه های طلا  و جواهرسازی،نقاشی،طراحی لباس و تصویرسازی و فرش دستبافت و غیره نمونه کارای درخور توجهی رو به نمایش گذاشتن.  توی هفته‌ی گذشته من یک روز رو شرکت کردم و خوب بود. بازدیدشما هم خالی از لطف نیست.دوست داشتین بیاین یه سری بزنین.