غار تنهایی تاتارها


 تاتاران، پیش پادشاه خود بتضرعّ رفتند که:« هلاک شدیم». پادشاهِ ایشان، ازیشان ده روز مهلت طلبید.  رفت در بن غار و ده روز روزه داشت و خضوع و خشوع پیش گرفت. از حق تعالی ندایی آمد که:« قبول کردم زاری تو را. بیرون آی.هرجا که روی منصور باشی». آن بود. چون بیرون آمدند به امرحق، منصور شدند و عالم را گرفتند.*

+حتی اگر از گردن کلفت ترین نژادها باشی،گاهی خلوت گزینی و دوری از آدمها به یک نیاز اساسی تبدیل میشود.ایجادِ فضایی آرام و بی سر و صدا برای سرشار شدن قلب از سکون و طمانینه.جایی مثل غار.بیراه نیست که خرس ها غار را برای استراحت زمستانی خودشان انتخاب میکنند یا رهبران دلیر و پیروز، همیشه مدتی را توی غار سپری میکردند.


++از روز اول ماه مبارک زده ام به دل غار. غار تنهایی.به امید اینکه عید فطر با طیب خاطر از غار تنهایی دل بکنم.کلاهخودم را دوباره بر سر بگذارم.شمشیرم را از غلاف بکشم بیرون .شاخه های بید را از دهانه ی غار کنار بزنم و با تیزی تابش خورشید که چشم چپ و راستم را نشانه میرود،گرم و پر انرژی شوم .بعد همراه با درخشش تیغه ی شمشیرم در بینهایتِ آسمان،بلند فریاد بزنم:«حالا وقت پیروزیه»!!


*فیه ما فیه


 گوشه ی اتاق خانه ی پدری درازکشیده ام در حالی که یادداشتم دست به دست میچرخد.به این مدل هم میشود گفت:«سپردن خودم به جریان زندگی؟» یادت هست خدا؟ که گفتم:« فقط لبخند معمولی و فقط آرامش و رشد و جوانه...»؟یادت هست خدا؟ که گفتم :«واگذاشتم به تو...»؟

همچنان میخواهم کارگردانی ات راببینم.زنده کن مرا لطفا! از توی دلِ دانه ی سربسته،بکشم بیرون و سبزم کن.با همان نفخه ی «فَتَبارک اللهُ احسنُ الخالِقین»ی ات...


Summer



از galaxy themes یه theme جدید دانلود کردم که نماد تابستونه:آفتابگیرِ سفید و قرمز،یه لیوان نوشیدنی خنک،دریا کنار،دمپایی لا انگشتی‌،ساحل ماسه ایی،درخت نخل و غیره.تصور «وغیره» رو میذارم به عهده ی خودتون.

+توی تابستون بغل نمیچسبه.اما آب تنیُ شنا رو هستم.