آخر مهر بود؛

من توی کتابخانه «افسانه ی گل خندان»میخواندم؛

که باران آمد.

خاطرات نظامیه:)

مرا در نظامیه ادرار* بود
شب و روز تلقین و تکرار بود

مر استاد را گفتم:« ای پُر خرد!
فلان یار بر من حسد می‌برد

چو من داد معنی دهم در حدیث
بر آید به هم اندرون خبیث»

شنید این سخن پیشوای ادب
به تندی برآشفت و گفت:« ای عجب!

حسودی پسندت نیامد ز دوست
که معلوم کردت که غیبت نکوست؟

گر او راه دوزخ گرفت از خسی
از این راه دیگر تو در وی رسی»

«بوستان»

ادرار: وظیفه ، مقرری.(فرهنگستان معین)

+این طور که پیداست، سعدی در نظامیه بورسیه بوده و مقرری دریافت میکرده .
++توی بیت اول توضیح  میدهد، چون من در نظامیه، مقرری(وظیفه)دریافت میکردم؛ موظف بودم شب و روز درس بخوانم و از این روی بر دروس تسلط کافی پیدا کرده بودم.که گویا این موضوع سبب بر انگیخته شدن حس حسادت همکلاسیهایش شده و باقی ماجرا...

الهی خود را از همه به تو وابستم.اگر بداری ترا پرستم و اگر نداری خود پرستم. نومید مساز. بگیر دستم.

«خواجه عبدالله انصاری»

+شب و عطر دمنوش پونه.