مرا در نظامیه ادرار* بود
شب و روز تلقین و تکرار بود
مر استاد را گفتم:« ای پُر خرد!
فلان یار بر من حسد میبرد
چو من داد معنی دهم در حدیث
بر آید به هم اندرون خبیث»
شنید این سخن پیشوای ادب
به تندی برآشفت و گفت:« ای عجب!
حسودی پسندت نیامد ز دوست
که معلوم کردت که غیبت نکوست؟
گر او راه دوزخ گرفت از خسی
از این راه دیگر تو در وی رسی»
«بوستان»
* ادرار: وظیفه ، مقرری.(فرهنگستان معین)
الهی خود را از همه به تو وابستم.اگر بداری ترا پرستم و اگر نداری خود پرستم. نومید مساز. بگیر دستم.
«خواجه عبدالله انصاری»
+شب و عطر دمنوش پونه.