GRIS


"GRIS" یه بازی محشر که می تونید نصبش کنید روی تلفن همراه تون ، از ایده ی جذاب سازندگانش شعف زده بشین و ذهنتون رو از خستگی و نشخوار افکار مالیخولیایی  نجات بدین. اگر هم مثل من امتحان دارید ، می تونید برای ایجاد انگیزه و درس خوندن ، انجام این بازی فوق العاده رو به خودتون وعده بدین؛ بعد از ایام امتحانات البته!


روزنوشت

قبول دارید شنبه ها در تلاطم می گذرد؟
با هزار امید دفتر روزانه را باز می کنیم و فعالیت های پیش رو را بررسی. دشت سر صبح همان قدر نشاط آور است که قدم مشتری  با سخاوت آخر شب!

من امروز لا به لای طراحی هایم یک جلد پایان نامه ی ارشد هنر طراحی و طلاکوب کردم  با  عنوان:« بررسی مد به مثابه نمایش بدون متن در افق زیبایی شناسی زندگی روزمره با تکیه بر آراء مرلوپونتی». از آراء مرلوپونتی هیچ اطلاعی ندارم و  شلوغی کار تا به الان این فرصت را نداده که متن اصلی پایان نامه را ورق بزنم و یا چکیده اش را بخوانم؛ حداقل! (بله شغل ما فرصت سرک کشیدن های این چنینی را به پایان نامه ها ی بچه های مردم  فراهم می کند. البته اگر فرصت کافی داشته باشم و عنوان چشمم را بگیرد.)

عنوان چشمگیری ست ! قبول دارید؟
«افق زیبایی شناسی در زندگی روزمره ، افق زیبایی شناسی در زندگی روزمره...»آدم را به زمان و تعریف از لحظه ها وا می دارد.دلم می خواهد مثل نان خامه ای توی دهانم مزه مزه اش کنم و جویده جویده قورتش بدهم تا شیرینی اش تمام و کمال به دلم بنشیند. به نظرم باید همه ی واژاه هایش را برجسته کرد. قبول دارید؟
من را به یاد سلامتی می اندازد . به یاد مراقبه ی سر صبح ، امتحانات پایان ترم پیش رو ، چالش های فکری عجیبی که تحت تاثیر ارتباط با آدم ها برایم به وجود می آید و دلهره های بی پایان و تکرای و مانتوی سبزی که به تازگی دوخته ام و می خواهم با شال نخی آبرنگی سبز-آبی ست کنم ، به یاد کتابی که درتعریف از  واژه ی وابی سابی  خواندم...

برگشتم یادداشتم را از اول مرور کردم و متوجه شدم که بعد از هر جمله ای به دنبال گرفتن تاییدیه و جمع آراء و نظرات بوده ام! اگر بخواهم به همین منوال پیش بروم مجبور خواهم بود، زمانی از افق های زیبایی شناسی زندگی که به تخیلاتم راه می یابند،  لذت ببرم که آنها را به تایید عموم رسانیده باشم و این اصلا امکان پذیر نیست خواننده! قبول دارید؟

گفتک


  هر کجا که بود دلخوشی

    ...بهشت  آنجاست...


این مصراع را سلیم تهرانی سروده.غزلی کامل و جامع است.من این مصراعش را انتخاب کرده ام و فکر می کنم هر وقت کسی بتواند به خود واقعی اش نزدیک و نزدیک تر شود،دلخوش و دلخوش تر هم خواهد بود و آسایش بهشت واری را درک خواهد کرد...

دلخوشی آن وقتی احساس می شود که آدم پی علاقه مندی هایش را گرفته باشد.علاقه هایی که بسته به شرایط  افراد می تواند متفاوت  و یا حتی مورد انتقاد باشد...

گاهی یک دلخوشی آنقدر می تواند ساده و ریزه میزه باشد که حد ندارد.مثلا رژ لبی صورتی باشد. چند لایه موی رنگ شده ی قشنگ باشد یا ارسال پیامی برای احوال پرسی یا نوشتنی ساده و لذتی شیرین از دو بیت شعر و یا پختن خورشتی خوشمزه تا عده ای را بدون تکبر دور سفره ای جمع کند...

من باید با خودم این قرار را بگذارم که نسبت به دلخوشی آدم ها وسعت نظر داشته باشم؛ حتی اگر بر خلاف سلیقه، باور و  اعتقادم باشد.عقیده از واژه ی «عقد»می آید و عقد یعنی «گره».«گره»ای را که من  به انتخاب خودم بند و افسار ذهن و سلیقه ام کرده ام نباید  با نظر تنگی به اندیشه ی فرد دیگری تحمیل کنم. اگر نتوانسته ام بهشتی برای خودم بسازم ، ویرانگر بهشت کوچک دیگران نباشم.


+گوشزد بود.